غریبه ای تنها تکه تکه های وجودم را بر دوش میکشم میروم به کجا؟!! با تاروپودی خسته و سوخته به کدامین سرزمین می توان کوچ کرد در کدامین وادی شانه های خسته و لرزانم تاب میاورد کی نای مردن بیابم؟!! دلم سخت گرفته است از من از تو از شب گریه ها از من از من از من ... از من نیز میگذرد چشمانم برای آرامش پر میکشد دیگر نخواهم دیدشان اشک میریزم بی صدا دلم برای رفتن پر میکشد دلم پر میکشد با دستان ناتوانم گدایی میکنم خسته ام خسته ام